تجربه عشق
واقعیتهایی متفاوت از عشق

 

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

به کجا می روم ؟ آخر ننمایی وطنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا

یا چه بود است مراد وی از این ساختنم

نه به خودآمده ام اینجا که به خود باز روم

آن که آورد مرا باز برد در وطنم

جان که از عالم علوی است یقین می دانم

رخت خود باز بر آنم که همان جا فکنم

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست

به هوای سر کویش پر و بالی بزنم




ارسال توسط فرزین
نیا باران، زمین جای قشنگی نیست!

من از جنس زمینم خوب می دانم که اینجا جمعه بازار است!

و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک نسیه می دادند

در این جا قدر مردم را به جو اندازه می گیرند

در اینجا شعر حافظ را به فال کولیان در به در اندازه می گیرند

نیا باران، زمین جای قشنگی نیست!

من از جنس زمینم خوب می دانم که گل در عقد زنبور است!

ولی سودای بلبل دارد و پروانه را هم دوست می دارد!!!



ارسال توسط فرزین

آدمک آخر دنیاست بخند ..... آدمک مرگ همین جاست بخند... دست خطی که تو را عاشق کرد... شوخی کاغذی ماست بخند... آدمک خل نشوی گریه کنی... کل دنیا سراب است بخند... آن خدایی که بزرگش خواندی... ** به خدا مثله تو تنهاست بخند...




ارسال توسط فرزین

 همه روز روزه بودن ، همه شب نماز کردن 


همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن



شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن 


ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن



به خدا قسم که کس را ثمر آن قدر نبخشد 


که به روی مستمندی در بسته باز کردن




تاریخ: چهار شنبه 5 تير 1392برچسب:مولانا,مولوی,شعر,زیبا,,
ارسال توسط فرزین

 شمالم تا جنوبم عشق چه خاک و گندمی دارم               صدام یاری کن باید بگم چه مردمی دارم

بگم این حق هیچکس نیست که با ثروت فقیر باشه           کسی که فرش می بافه نباید رو حصیر باشه

اگر چه سختی از انسان یه کوه درد میسازه                       ولی از مردم ما درد داره یک مرد میسازه

شمالم تا جنوبم عشق چه خاک و گندمی دارم                  صدام یاری کنه باید بگم چه مردمی دارم

نگام کن بچه های کار چه جور تو آب و آتیشن                       تو این روزهای سخت کمک خرج پدر میشن

من و تو مردمی هستیم که گنج از رنج میسازیم                 به این تاریخ خورشیدی به این فرهنگ مینازیم

من و تو مردمی هستیم که آینده تو مشت ماست              که از هفتاد نسل قبل هزار اسطوره پشت ماست

شمالم تا جنوبم عشق چه خاک و گندمی دارم                   صدام یاری کن باید بگم چه مردمی دارم




ارسال توسط فرزین

از چی بگم؟؟؟؟!!!!!

از این زمونه؟    از دلی که تکه تکه است؟    از جومونگی بگم که شده سمبل رشادت؟

ایران براش شده صندوق تجارت؟     پس هنرمند وطن کجاست؟نیست؟

اون تو زیر زمین میخونه چون که مجاز نیست!!!

از چی بگم برات؟    انتظار داری چی از جیب من درآد؟

از چی بگم؟؟؟؟!!!!

از روزایی که خط خوردن توی تقویم؟     خبر میدن از یه اشتباه رو به تخریب؟

از چی بگم؟  از بچه های پایین شهر؟ که غذا واسه خوردن ندارن ماهی یه شب؟

یا که بگم از اون رفقای کاخ نشین؟ که هستن توی صادرات کالای ساخت چین؟

از چی بگم؟؟؟؟!!!!

شاید قصه دوس داری؟  مثل قصه ی اون هم کلاسیهای روستایی؟

اگه قصه تلخه گناه واقعیت!    داستان نرگس و گلهای باغ میهن

که نشستن با صد چرا و افسوس که کاشکی یه بخاری جای چراغ نفت سوز داشتیم!

چراغ افتاد تو کلاس و گر گرفت   آتشی که پوست بچه ها رو مثل گرگ گرفت

یه طفل معصوم با داد و فریاد       گفت زود بدوین سمت درب اما درب هم قفل بود

چشام خشک  شد یکم بهم اشک بده ایزد   این بچه ها با کدوم دست مشق بنویسن؟

کودکی مرد در راه کلاسی که         سوخت و منتظر یه جراح پلاستیکه

ولی قسم به خدا به روح تختی   که من بدون ترس میرم به سوی تقدیر




تاریخ: چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:یاس,احمدی نژاد,شعر,سوختگی دانش آموزان روستایی,,
ارسال توسط فرزین

نگاه می کنم از غم به غم که بیشتر است

به خیسی چمدانـی کـــه عازم سفر است

من از نگاه کلاغـــی کـــه رفت فهمیدم

که سرنوشت درختان باغمان تبر است

به کودکانه ترین خواب های توی تنت

بـــه عشقبازی من با ادامـه ی بدنت

به هر رگی که زدی و زدم به حسّ جنون



ادامه مطلب...
تاریخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:شعر,دلنوشته,ایران,
ارسال توسط رها

خستگي رو من ديگه قوت حلالش نميدم/ديگه هيچ بهونه جز ميوه ي كالش نميدم / با قناري هامو فال حافظم تو شهر دل / ميزنم پرسه ولي *غصه* رو فالش نميدم / بش ميگم رنگي نداره ديگه اين حناي تو / واسه اينك داغونم كنه مجالش نميدم / پلك نازكم ديگه پاره شده ميچكه خواب / رو چشام ميريزه ديگه  بالش نميدم /دور خواب خوشو بايد عارفه خط بكشه / اگه بد قولي كنه قول وصالش نميدم / ميدوني خداجونم فقط يه چيز ازت ميخوام / همون عشقته ديگه شرح و مثالش نميدم

نوشته شده توسط:عارفه جون




تاریخ: پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:شعر,سروده,عارفه,خدا,
ارسال توسط فرزین

 ازم پرسید به خاطر کی زنده هستی؟

با اینکه دوست داشتم با تمام وجودم داد بزنم به خاطر تو بهش گفتم به خاطر هیچ کس

پرسید پس به خاطر چه زنده ای؟

با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم داد بزنم به خاطر دل تو با یه بغض غمگین بهش گفتم به خاطر هیچی

ازش پرسیدم تو به خاطر چه زنده هستی؟

در حالی که اشک در چشمشنش جمع شده بود گفت:

به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است




تاریخ: چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:دلنوشته,شعر,عاشقانه,
ارسال توسط درسا

حقیقات بسیاری برای کشف فواید مختلف گوش دادن و نواختن موسیقی انجام گرفته است

. مشاهده ی شواهد بسیاری که همه نشاندهنده ی تاثیرات مثبت موسیقی بوده اند،

از خاصیت تسکین بخش آن بر اوضاع روانی انسانها گرفته تا تسریع رشد جنین در شکم مادر، باعث شده انسانها پی به قدرت شگرف موسیقی ببرند.

ادامه را در ادامه مطلب بخوانید



ادامه مطلب...
ارسال توسط فرزین

یادمان  باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق زهر بی سرو پایی نکنیم

من فکر میکنم اگه توی زندگی

ادامه در ادامه مطلب،لطفا حتما ادامه مطلب رو بخونید



ادامه مطلب...
ارسال توسط فرزین
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد