تجربه عشق
واقعیتهایی متفاوت از عشق

از چی بگم؟؟؟؟!!!!!

از این زمونه؟    از دلی که تکه تکه است؟    از جومونگی بگم که شده سمبل رشادت؟

ایران براش شده صندوق تجارت؟     پس هنرمند وطن کجاست؟نیست؟

اون تو زیر زمین میخونه چون که مجاز نیست!!!

از چی بگم برات؟    انتظار داری چی از جیب من درآد؟

از چی بگم؟؟؟؟!!!!

از روزایی که خط خوردن توی تقویم؟     خبر میدن از یه اشتباه رو به تخریب؟

از چی بگم؟  از بچه های پایین شهر؟ که غذا واسه خوردن ندارن ماهی یه شب؟

یا که بگم از اون رفقای کاخ نشین؟ که هستن توی صادرات کالای ساخت چین؟

از چی بگم؟؟؟؟!!!!

شاید قصه دوس داری؟  مثل قصه ی اون هم کلاسیهای روستایی؟

اگه قصه تلخه گناه واقعیت!    داستان نرگس و گلهای باغ میهن

که نشستن با صد چرا و افسوس که کاشکی یه بخاری جای چراغ نفت سوز داشتیم!

چراغ افتاد تو کلاس و گر گرفت   آتشی که پوست بچه ها رو مثل گرگ گرفت

یه طفل معصوم با داد و فریاد       گفت زود بدوین سمت درب اما درب هم قفل بود

چشام خشک  شد یکم بهم اشک بده ایزد   این بچه ها با کدوم دست مشق بنویسن؟

کودکی مرد در راه کلاسی که         سوخت و منتظر یه جراح پلاستیکه

ولی قسم به خدا به روح تختی   که من بدون ترس میرم به سوی تقدیر




تاریخ: چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:یاس,احمدی نژاد,شعر,سوختگی دانش آموزان روستایی,,
ارسال توسط فرزین
آخرین مطالب